عمل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همچون باغى در نقطه اى مرتفع است كه با ريزش باران درشت, دو برابر ثمر دهد.
و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغإ مرضات الله و تثبيتا من انفسهم كمثل جنه بربوه اصابها وابل فآتت إكلها ضعفين فان لم يصبها وابل فطل والله بما تعملون بصير. (البقره / 264).
و كار كسانى كه اموال خود را براى خوشنودى خدا و تثبيت ملكات انسانى در روح خود انفاق مى كنند همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد و بارانهاى درشت به آن برسد و ميوه خود را دو چندان دهد (و هميشه شاداب و باطراوت است) و اگر باران درشت به آن نرسد بارانى نرم به آن مى رسد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست.
1. (ربوه): مفرد, و جمع آن ربى است, و به نقطه بلند از زمين گفته مى شود.
2. (وابل): باران درشت.
3. (طل): باران ريز.
اخلاص در عمل و يا كار براى خدا از اصولى است كه اسلام به آن دعوت كرده و مايه انقلاب ارزشها شده است, و اگر اين اصل در جامعه پياده شود فضاى زندگى جامعه را شفاف و خندان خواهد گردانيد و بسيارى از كشمكشها و خودخواهى ها پايان مى پذيرد.
مسلما كار, بدون انگيزه صورت نمى پذيرد و كار بدون انگيزه نوعى خطا و غفلت به شمار مى رود. چيزى كه هست محرك و انگيزه در امور فردى, نوعا سود شخصى مى باشد مثلا آنجا كه انسان احساس نياز مى كند براى رفع نياز خود دست به تلاش مى زند, يك چنين كار در چهارچوب كارهاى فردى بسيار مستحسن و ستوده است.
ولى آنجا كه كار, آهنگ اجتماعى پيدا مى كند, انگيزه بايد دگرگون گردد و رضاى الهى و يا علاقه به انسانها محرك انسان باشد, اگر انگيزه كار انحراف پيدا كرد, خودخواهى و ((غير خودنخواهى)) محرك انسان شده كار تظاهرى بيش نبوده و ديرى نخواهد پائيد.
قرآن در تبيين عقيم ماندن كارهاى ريايى و در مقابل, ثمربخش بودن كارهاى توإم با اخلاص از دو تمثيل بهره مى گيرد كه با تمثيل نخست در شماره قبل آشنا شديم, اكنون به تبيين تمثيل دوم در مورد كارهاى همراه با اخلاص مى پردازيم.
كشاورزى, زمين مناسبى را در يك نقطه بلندى براى احداث باغ اختصاص مى دهد, نقطه اى كه هم از تابش آفتاب بهره مى گيرد و هم از بارانهاى فصلى اعم از درشت و ريز, او نهالها را در دل زمين كاشته و هماهنگ با شرايط جوى به پرورش آنها همت مى گمارد, چيزى نمى گذرد كه نهالها به صورت درخت برومند درآمده و دوچندان ميوه مى دهد.
شگفت آنجا است كه باران درشت گاهى مايه تباهى زراعت مى گردد چنانكه در مثل قبلى بيان گرديد, در حالى كه در اين تمثيل باران درشت مايه پرورش نهالها و درختان مى گردد, چطور شد كه يك عامل در شرايطى ويرانگر و در شرايطى ديگر نعمت پرور است؟
علت آن اين است كه در تمثيل نخست كشاورز بدون آگاهى از شرايط زمين دانه بر خاك ضعيفى كه روى سنگ را پوشانيده بود افشانده بود, طبعا در چنين شرايطى بوته در دل زمين ريشه نمى دواند و باران درشت خاك و بوته را مى شويد و به رودخانه مى ريزد.
در حاليكه در تمثيل دوم نهالهاى كشاورز پنجه در دل زمين افكنده و در قشرى از زمين پنهان شده است, باران نه تنها درخت را از جاى برنمى كند بلكه در دل زمين نفوذ كرده و ريشه ها را آبيارى مى كند.
با توجه به اين امر مثل موقعيت مرد رياكار با انسان مخلص كاملا روشن مى گردد, مثل رياكار مثل آن كشاورز بذرافشان است كه بر خاك ضعيفى كه بر روى سنگ قرار گرفته بذر مى افشاند, اگر دانه در اين حالت در دل زمين ريشه نمى دواند و به قول شاعر:
هر آن كس افكند تخم بر روى سنگ
چون وقت دخلش نيايد به چنگ
عمل رياكار نيز بر روح و روان انسان ريشه ندوانيده و جز ظاهر سازى چيزى نمى باشد.
از اين بيان روشن مى گردد كه چرا اعمال رياكاران پس از اندى مى خشكد و از حركت باز مى ماند ولى كارهاى مردان خدا دور از ريا صدها سال, نعمت و بركت مى دهد.
بى ريشه بودن كار ريايى, هم مورد تإييد وحى الهى است و هم مشاهدات اجتماعى آنرا تإييد ميكند.
جمله (و تثبيتا من انفسهم) به اين معنى است كه انفاق كنندگان با اخلاص نه تنها در انفاق خواهان تحصيل رضاى خدا هستند بلكه پيوسته خود را آماده مى سازند كه در آينده آنرا با منت باطل نسازند.
اين جمله مى تواند اشاره به مطلب ديگرى باشد و آن اينكه افراد با ايمان با انفاق در راه خدا به نفس و روان خود ثبات و آرامش مى بخشند. و انفاق مايه آرامى روح آنان مى گردد زيرا (إلا بذكر الله تطمئن القلوب): ((دلها با ياد خدا آرام مى گيرد)).
اخلاص براى خود مراتب مختلفى دارد كه مرحله اتم آن از آن اوليإ خدا است.
در دوران نوجوانى از استادى شنيدم: بعد از درگذشت والد شريف مرتضى و شريف رضى قرار شد اثاث خانه تقسيم شود پس از تقسيم همه اثاث, قرآنى در وسط باقى ماند, مقسم تصميم گرفت آنرا به يكى از دو برادر بدهد.
مقسم گفت: قرآن را آنكس بردارد كه از زمان تكليف تا به حال گناهى را مرتكب نشده است, ناگهان هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.
مقسم گفت: اين قرآن را كسى بردارد كه تاكنون مكروهى را مرتكب نشده, هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.
مقسم گفت: اين قرآن را كسى بردارد كه هيچوقت مباحى را مرتكب نشده باشد.
در اين موقع مرتضى دست روى قرآن نهاد و رضى از نهادن دست روى قرآن خوددارى كرد.
مقسم پرسيد: چگونه هيچ مباهى را مرتكب نشدى؟
مرتضى گفت: من از دوران تكليف به اين طرف همه كارهاى خود را از خواب و خوراك براى خدا انجام مى دهم, تا در سايه انجام امور مباح بتوانم در خدمت خدا و اطاعت او باشم!.
مولوى در مثنوى داستانى را از اخلاص حضرت على(ع) نقل مى كند كه به حق آموزنده است زيرا انسان از نظر اخلاص به پايه اى مى رسد كه خشم خود را در برابر دشمنى كه به او پيروز شده فرو مى برد و پس از فروكش كردن خشم براى خدا به زندگى دشمن خاتمه مى بخشد زيرا در حال خشم از آن واهمه دارد كه كشتنش براى خشم خويش باشد نه براى خود, چنانكه مى فرمايد:
از علىآموز اخلاص عمل
شير حق را تو غنى دان از دغل
در ((غزا)) بر پهلوانى دست يافت
زود شمشيرى برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على
افتخار هر نبى و هر ولى
او خدو انداخت بر رويى كه ماه
سجده آرد پيش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشير آن على
كرد او اندر غزايش كاهلى
گشت حيران آن مبارز زين عمل
واز نمودن عفو و رحم بى محل
گفت بر من تيغ تيز افراشتى
از چه افكندى مرا بگذاشتى
از چه ديدى بهتر از پيكار من
تا شدى تو سست در اشكار من
تا اينكه مى گويد على(ع) پاسخ گفت:
گفت من تيغ از پى حق مى زنم
بنده حقم نه مإمور تنم
شير حقم نيستم شير هوا
فعل من بر دين من باشد گواه 1
قرآن و دعوت به اخلاص
قرآن به صورتهاى گوناگون به اخلاص در عمل دعوت مى كند و تحت عناوين يادشده در زير, اين حقيقت را بيان مى كند:
قرآن آن گروه را مى ستايد كه كار را براى تحصيل رضا و خشنودى خدا, انجام دهند آنجا كه مى فرمايد:
(و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضات الله و الله رووف بالعباد) (بقره / 207).
((برخى از مردم با جان خود رضاى الهى را مى خرند, خدا به بندگان مهربان است)).
در بسيارى از آيات, انگيزه را وجه الله معرفى مى كند و مى فرمايد:
(و ما تنفقون الا ابتغإ وجه الله)(بقره / 272).
((انفاق نمى كنيد مگر براى تحصيل رضاى خدا))
كلمه وجه در اين موارد به معنى ذات خداست چنانكه مى فرمايد:
(و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام)(رحمان / 27).
((گواه بر اينكه وجه به معنى ذات است اينكه در اين آيه, ذوالجلال وصف ((وجه)) است, نه وصف ((رب)) زيرا اگر وصف ((رب)) بود لازم بود بفرمائيد: (ذى الجلال والاكرام) مسلما آنچه كه داراى جلالت و عظمت است ذات حق تعالى است.
سومين واژه اى كه قرآن در دعوت به اين اصل به كار مى برد, واژه ((رضوان)) است كه در نزد اهل معرفت جذبه و كشش خاصى دارد, و براى اهل كمال لذتى بالاتر از تحصيل آن نيست و نهايت آرزوى هر عارف اين است كه اعمال بدنى و قلبى او مظهر رضاى حق باشد. قرآن اين لفظ را به صورتهاى ((رضوان الله)), ((رضوان من الله)), ((رضوانه)), ((رضوان)) و ((رضوانا)) به كار مى برد, از باب نمونه (تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا) (فتح / 29), پيامبر و ياران او را در حال ركوع و سجود مى بينى كه خواهان كرم خدا و خشنودى او مى باشند.
1. مثنوى: /1 97-98, دفتر اول.